درد دل گويم از نهان بشنو

شاعر : خاقاني

راز، بي‌زحمت زبان بشنودرد دل گويم از نهان بشنو
موج خون بنگر و فغان بشنوجوش درياي غصه باور کن
بانگ دولاب آسمان بشنوبر کنار دو جوي ديده‌ي من
ناله‌ي رعد ز امتحان بشنولرزه‌ي برق در سحاب دل است
کوه را بانگ الامان بشنوپيش کوه ار غمان من گويي
دل به خشمم کند که هان بشنوچون بخندد عدو ز گريه‌ي من
از دو تن پرس و شرح آن بشنوتندرستي وراي سلطاني است
يا ز سلطان ناتوان بشنويا ز دربان تن‌درست بپرس
چون بخواهي ز اين و آن بشنوحال شب‌هاي هجر خاقاني